English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3626 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get off U روانه کردن عقب رفتن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collimator U وسیله روانه کردن توپ کولیماتور روانه کردن توپ
to put a way childish U روانه کردن
to give the sack U روانه کردن
dismiss U روانه کردن
to pack off U روانه کردن
send away U روانه کردن
lay U روانه کردن
orientation U روانه کردن
to give the mitten U روانه کردن
sends U روانه کردن
lays U روانه کردن
hale U روانه کردن
dismisses U روانه کردن
send U روانه کردن
dismissing U روانه کردن
to send away U روانه کردن
pack off U روانه کردن
kick out <idiom> U روانه کردن
sending U روانه کردن
dispateh U روانه کردن
to send someone packing U کسیرا روانه کردن
despatching U روانه کردن فرستادن
dispatched U روانه کردن فرستادن
dispatches U روانه کردن فرستادن
despatched U روانه کردن فرستادن
orientation U روانه کردن دستگاهها
despatches U روانه کردن فرستادن
dispatch U روانه کردن فرستادن
reciprocal U روانه کردن متقابله
to send one to the right about کسی را روانه کردن
laying U روانه کردن توپ
direct laying U روانه کردن مستقیم
departs U روانه شدن حرکت کردن
depart U روانه شدن حرکت کردن
departing U روانه شدن حرکت کردن
orienting U روانه کردن تطبیق دادن
orients U روانه کردن تطبیق دادن
orient U روانه کردن تطبیق دادن
reciprocal laying U روانه کردن متقابله توپها
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
lay U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lays U روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
let out <idiom> U روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
steering U روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
sends U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
sending U ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
pip matching U روش بصری روانه کردن انتن رادار در ارتفاع و سمت
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
launched U روانه کردن مامور کردن
launch U روانه کردن مامور کردن
launches U روانه کردن مامور کردن
launching U روانه کردن مامور کردن
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
streams U روانه
stream U روانه
streamed U روانه
flinging U روانه ساختن
stream routing U روند روانه
goes U روانه ساختن
to get one's mittimus U روانه شدن
go U روانه ساختن
fling U روانه ساختن
flings U روانه ساختن
reshaping U روانه کاری
to get the mitten U روانه شدن
information flow U روانه خبر
launghing U روانه سازی پرتاب
back sight method U روش نشانه روی متقابله روش روانه کردن متقابله
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slanted U کج رفتن کج کردن
slants U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
walks U گردش کردن پیاده رفتن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
get on U پیش رفتن کار کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
tramps U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
sinuating U حرکت کردن به طور قیقاجی قیقاج رفتن
tramped U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
march U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
turn out <idiom> U بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
To quicken ones pace . U قدمهای خود را سریع تر کردن ( تندتر راه رفتن )
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to go one better U برکسی پیش دستی کردن روی دست کسی رفتن
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
to jink [colloquial] [British English] U در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
pace U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paces U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
paced U با قدم اهسته رفتن قدم رو کردن
sag U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sags U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged U یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
machines U ماشین کردن با ماشین رفتن
machine U ماشین کردن با ماشین رفتن
machined U ماشین کردن با ماشین رفتن
clearance diving U شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
retire U پس رفتن
crawled U رفتن
go U رفتن
putters U ور رفتن
fall into a rage U از جا در رفتن
retires U پس رفتن
jauk U ور رفتن
snipped U کش رفتن
puttering U ور رفتن
swipe U کش رفتن
twiddled U ور رفتن
puttered U ور رفتن
putter U ور رفتن
twiddles U ور رفتن
hang around U ور رفتن
twiddling U ور رفتن
shrink U اب رفتن
twiddle U ور رفتن
to d.deep in to U فر رفتن در
retrograde U پس رفتن
filching U کش رفتن
hedges U در رفتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com